۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان طنز» ثبت شده است

به راستی که دبیر بد ضایع شد !

سر زنگ انگلیسی بودیم ، دبیرستان امام خمینی. از اونجایی که معلم انگلیسی ما خیلی خسته کننده بود ، فقط منتظر یک سوژه بودیم تا یکم سرگرم بشیم، وقت کلاس رو بگیریم یا معلم رو سرکار بزاریم تا خلاصه از این حال و هوا در بیایم...

  • حسین
  • يكشنبه ۱۵ دی ۹۸

پول پاره !

یه بار عقب تاکسی نشسته بودم و از مدرسه به طرف خانه می آمدم، شخص بغل دستِ من از نوع صحبت کردن و نشستن، بِنَظَر، معلولیتی دارشت...

  • حسین
  • پنجشنبه ۱۲ دی ۹۸
این وبلاگ را دنبال کنید

( این ویژگی مخصوص کاربران بلاگ است )