۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه طنز» ثبت شده است

شراکت !

تو کلاس نشسته بودیم، تو این فکر بودم که حتما باید یه راه درآمد درست پیدا کنم تا دستم بره تو جیب خودم. یک دفعه بغل دستیم زد روشونم گفت : 

  • حسین
  • دوشنبه ۱۶ دی ۹۸

حسین تو میمیری !

هفت سالم بود. به تازگی یک فشارسنج و یک گوشی پزشکی خریده شده بود. از قضا آقا سید عزیز (پسرخالم) با خانواده، میهمان ما بودند. از آنجایی که خیلی ذوق و شوق داشتم و از حد گذشته بودم، بلافاصله گوشی و فشارسنج را برداشتم و به آقا سید نشان دادم...

  • حسین
  • جمعه ۲۹ آذر ۹۸
این وبلاگ را دنبال کنید

( این ویژگی مخصوص کاربران بلاگ است )