ماه رمضون بود. همونطور که به طرف آرامگاه (یه بنده خدایی) راه میرفتیم و میون جمعیتِ زیاد قدم بر میداشتیم، چشمِمون به تانکر های آب خورد. بعضی ها رعایت نمیکردن و خلاصه جلوی چِشای روزه ما آب میخوردن. بستنی خوردن بعضی از بزرگسالان که دیگه اعصاب آدمو بهم میریخت. آخه خانوم محترم، آقای عزیز، اگر اعتقادی به ماه رمضان نداری حداقل جوانمرد باش...نامردی نکن... بگذریم

 

اصلا انگار نه انگار ماه رمضونه...
 دو دوست جوان که از بچه های نیک روزگار بودن داشتن جلوی من راه میرفتن. وقتی راه میرفتم سرمو برگردوندم به طرف تانکر. روش نوشته بود "کمیته آب رسانی" به محض اینکه این عبارت رو در ذهنم حضم کردم. یکی از آن دو جوان به دیگری رو کرد و به شوخی گفت : پس ستاد مبارزه با روزه خواری کو؟!