به بغل دستیم میگم : یه خاطره خنده دار تعریف کن. اونم جواب داد :

 

توی منطقه ما کوه و دره و ایناست. یه رود بود. یه پل چوبی روش بود. رفتم روش افتادم توش!

 

گفتم :

 

الآن این خنده دار بود؟

 

گفت :

 

برای بقیه که خنده دار بود ! من که خیس شدم !


 نمیدونستم باید تأسف بخورم یا بخندم. به این میگن طنز تلخ